تمشک های نا آرام و تا طلوع انگور

18.80

عنوان: تمشک های نا آرام و تا طلوع انگور

نویسنده: ایرج مصداقی

ناشر: ممنوعه

موضوع: خاطرات زندانی ایرج مصداقی

رده ی سنی: بزرگسال

جلد: شومیز

تعداد صفحه: 374 ص

تعداد:
مقایسه

توضیحات

معرفی کتاب تمشک های ناآرام و تا طلوع انگور

نه زیستن نه مرگ کتاب خاطرات ایرج مصداقی، یکی از بازمانده‌گان قتل‌عام تابستان ۱۳۶۷، از زندان‌های جمهوری اسلامی است. این کتاب شامل چهار جلد به نام‌های غروب سپیده، اندوه ققنوس‌ها، تمشک‌های ناآرام و تا طلوع انگور است. حوادث و رویدادها بر اساس
تاریخ تقویمی، روایت و تنظیم شده است .

پی دی اف کتاب تمشک های نا آرام و تا طلوع انگور

 

درباره نویسنده کتاب تمشک های نا آرام و تا طلوع انگور

نویسنده کتاب که در سال‌های ۱۳۶۰-۱۳۷۰در زندان‌های اوین، قزل‌حصار و گوهردشت به سر برده، با بازگو کردن آن‌چه که بر وی و دیگر زندانیان رفته است، تلاش می‌کند تا ماهیت، کارکرد و نقش زندان و شکنجه را در سیستم مذهبی و قرون وسطایی جمهوری اسلامی تحلیل کرده و توضیح دهد. نویسنده با استناد به گفته‌ها و نوشته‌های رهبران و گرداننده‌گان جمهوری اسلامی، با گردآوری فاکت‌هایی از روایت‌های مذهبی و با آوردن نمونه‌های فراوان از انواع شکنجه‌های رایج در زندان‌ها و چگونگی اعمال آن‌ها، نشان می‌دهد که شکنجه در این نظام ماهیتی ایدئولوژیک دارد و جزو بدترین و غیرانسانی‌ترین شکنجه‌ها به شمار می‌رود.

نویسنده با ذکر موردهای بسیاری که بر وی رفته و یا خود شاهد آن بوده است، کوشیده است تا سیستم قضایی رژیم و چگونگی روند محاکمه‌ها و انواع حکم‌ها و مجازات‌های صادر شده از سوی قاضیان را برای خواننده‌گان توضیح دهد. در این کتاب چهار جلدی که نزدیک به ۱۶۰۰ صفحه است، نویسنده به موازات بازگو کردن حوادثی که در دهه‌ی هشتاد در زندان‌های جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است، با مروری موشکافانه و دقیق بر عمل‌کرد افراد و گروه‌های سیاسی ایران و نقد و بررسی متن‌های سیاسی، تلاش می‌کند تا نقش آن‌ها را در انقلاب ۱۹۷۹ و نیز تأثیرشان بر سیر تحولات دهه‌های هشتاد و نود میلادی، در ارتباط با قوام گرفتن پایه‌های جمهوری اسلامی، نشان دهد.

در این رابطه، وی عدم شناخت اکثریت روشنفکران و گروه‌های سیاسی از مذهب و روحانیت و نا‌آگاهی و دید غیرواقع‌بینانه‌ی آنان از تاریخ و فرهنگ جامعه‌ی ایران و نیز ذهنی‌گرایی را بعنوان یکی از مهم‌ترین عوامل به بحث می‌گذارد. جلد سوم، یکی از مهم‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین بخش‌های این کتاب، مربوط به روزشمار قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ است و قوی‌ترین سندی است که تا کنون در این زمینه منتشر شده است . نویسنده که خود در تمام مدت برگزاری قتل‌عام، در راهروی مرگ، به انتظار نوبت خویش نشسته بود، از نزدیک شاهد تمامی ماجرا می‌شود و همه‌ی لحظه‌ها را با دقت و جزیئات در کتاب خود افشا می‌کند. این بخش از کتاب به صورت روزشمار نگاشته شده است .

بخش‌هایی از کتاب تمشک های نا آرام و تا طلوع انگور:

 «  در این کتاب سعی من بیش‌تر پرداختن به مسائلی که خود مستقیماً شاهد آن بوده و یا از سر گذرانده‌ام، بوده است و به شنیده‌ها و نقل قول آوردن از دیگران، به جز در مواردی ناگزیر و آن‌هم با احتیاطی کامل که لازمه‌ی کار است، کم‌تر تکیه کرده‌ام و به شایعه‌هایی که در زندان‌ها همیشه پراکنده بوده است، وقعی ننهاده‌ام. می‌توان گفت همه‌ی تلاشم تنها در این خلاصه شده که روایتی نزدیک‌تر به واقعیت از آن‌چه که تا کنون انجام گرفته، به دست دهم.» ( از مقدمه‌ی کتاب  تمشک های نا آرام و تا طلوع انگور )

«در این کتاب آن‌چه که به ديده داشته‌ام، از جمله اين پرسش اساسی بوده است که ما ایرانیان با “واقعيت” چگونه و تا چه اندازه واقعی، يعنی همان‌گونه که بوده و هست، روبه‌رو می‌شويم و چگونه آن را بيان می‌کنيم؟ و اين که تأثیر نوع برخورد ما با  “واقعيت”، در زندگی فردی و اجتماعی و رشد انديشه‌‌مان چه بوده و هست و خواهد بود؟ شک نیست که بسیاری از غلوها و بزرگ‌نمایی‌ها و یا حتا آفرینش بعضی از صحنه‌های حماسی و اسطوره‌‌ای و … با نیت خیر و در راستای تقویت مبارزه علیه نیروهای اهریمنی، انجام شده باشد که این خود متأسفانه می‌شود عذر بدتر از گناه و همان مشکل تاریخی‌ای که رد پایش را در ذهنی‌گرایی ایرانی می‌بینیم.» ( از مقدمه‌ی کتاب تمشک های نا آرام و تا طلوع انگور)

«از آن‌جایی که پس پشت تمام انگیزه‌هایی که مرا به نوشتن این کتاب ترغیب کرده‌اند، ارائه دادن گزارشی هرچه دقیق تر از رویدادهای زندان‌های جمهوری اسلامی بوده است، مطالعه‌ی اجمالی و بررسی کتاب‌های منتشر شده در این زمینه، ضرورتی ناگزیر شد.

در همین رابطه تا آن‌جایی که برایم ممکن و مقدور بوده است، تلاش کرده‌ام که به نشریه‌های ‌آن دوران دسترسی پیدا کنم تا نقل‌قول‌ها هرچه بیش‌تر مستقیم و مستند باشند. به جرأت می‌توانم بگویم که تا آخرین روزهای فرستادن نسخه‌ی نهایی این کتاب به چاپ‌خانه، مسئولانه کوشش کردم که تا آن‌جایی که برایم مقدور بود کتاب‌ها، نوشته‌ها و گفتارهایی را که در زمینه‌ی زندان‌های جمهوری اسلامی منتشر شده‌اند، مطالعه کنم. نتیجه‌ی این کند و کاو، در بخش‌های مختلف و به صورت موضوعی در هر چهار جلد آورده‌ شده‌اند.» ( از مقدمه‌ی کتاب … )

«  باید اعتراف کنم آن‌چه که ‌گزارش و شرح‌شان در این کتاب آمده، تنها گوشه‌هایی از جنایت‌های حکومت قرون‌وسطایی جمهوری اسلامی است و هنوز مسائل بسیاری ناگفته مانده است که امیدوارم در فرصتی دیگر به آن‌ها بپردازم…» ( از مقدمه‌ی کتاب تمشک های نا آرام و تا طلوع انگور)

«پنج شنبه ۲۹ بهمن ماه سال ۶۰، برای اولین بار به حسینیه‌ی اوین برده شدم. فاصله‌ی بین حسینیه تا ساختمان بندها را که راهی نسبتاً طولانی است، پیاده طی کردیم . استفاده از هوای آزاد در آن شرایط خودش نعمتی بود. موقع بازگشت، ما را جایی منتظر نگه داشتند تا همه از راه رسیده و دسته- دسته به بندهایمان منتقل کنند. من در کنار در ساختمانِ بندها، نزدیک همان جایی که ده روز پیش برای رفتن به زیر زمین ۲۰۹ و دیدن پیکر شهدای ۱۹ بهمن ایستاده بودم، قرار گرفتم. در حالی که چشم‌بندی بر چشم داشتم به حوادثی که بر ما و مردم‌مان گذشته بود، می‌اندیشیدم و در ذهنم صحنه‌ای را که ده روز قبل شاهدش بودم، ترسیم می‌کردم. فارغ از دنیا و آن‌چه که در اطرافم می‌گذشت.

ناگهان ضربه‌ی محکمی به پشت سرم خورد که نزدیک بود با سر به روی زمین شیرجه روم. گفت: منافق کجا را نگاه می‌کنی؟ چرا دزدکی نگاه می‌کنی؟ چی را می‌خواهی ببینی؟ بیا بریم جلوتر از نزدیک نگاه کن. من اصلاً نمی‌دانستم راجع به چه چیزی صحبت می‌کند. گیج و منگ بودم. یقه‌ام را گرفت و مرا کشان- کشان به سمت آشغال‌دانی پشت بهداری که در۱۰-۱۵ متری ما قرار داشت، برد. در همین حال کیومرث زواره‌ای را که پشت سرم قرار داشت، نیز به همان شکل همراهم کرد.

به آشغال‌ها که رسیدیم، گفت : چشم‌بندتان را بالا بزنید! نمی‌توانستم صحنه‌ای را که ناظرش بودم، باور کنم. پیکر درهم شکسته‌ی دو تن از زندانیان در آن‌جا افتاده بود. پاهای هر دو، تا بالای ران باندپیچی شده و خون‌آلود بودند. در اثر ضربات ناشی از شکنجه، در بهداری اوین به طرز فجیعی جان سپرده بودند و پیکرهایشان را در آشغال‌های پشت بهداری انداخته بودند. یکی از آن‌ها در حالی که سرش در سطل آشغال بزرگی قرار داشت، پاهایش به سمت بالا بود و دیگری در میان آشغال‌هایی که روی زمین کپه شده بودند، قرارداشت.

معلوم نبود بعد از آن با پیکرها چه می‌کردند. آیا آن‌ها را در قبرستان‌های رسمی و عمومی دفن می‌کردند؟ آیا در گورهای دست‌جمعی به خاک سپرده می‌شدند؟ و یا … این سؤال همیشه در ذهن من باقی ماند. شاه‌ محمدی با درنده‌خویی هر چه تمام‌تر گفت: بروید برای بچه‌های بندتان تعریف کنید که ما با کسی شوخی نداریم! آخر و عاقبت همه‌ی شماها همین خواهد بود. این جا زباله دانی تاریخ است! دلم آتش گرفته بود از این همه درد و از این همه شقاوت .

چگونه می‌توان تصور نمود که چه بر سر میهن ما و فرزندانش رفته است: مردم چشمم به خون آغشته شد در کجا این ظلم بر انسان کنند همه‌ی درد، دیدن این صحنه‌ها نبود. از این که دهانت بسته بود و نمی‌توانستی فریاد کنی، در خود می‌شکستی. از این که سکوت پیشه کرده بودی، در رنج و تعب بودی. مرگ یک بار، شیون یک بار. حتا سال‌ها بعد، هرگاه با کیومرث زواره‌ای به مناسبتی خلوت می‌کردیم، از آن واقعه، به عنوان یکی از فراموش نشدنی‌ترین خاطراتش از زندان، یاد می‌کرد. و من خود بارها، به یاد آن‌ها در تنهایی‌ام گریسته بودم.» (غروب سپیده، صفحه‌های ۸۷-۸۸)

کتاب های مرتبط

1-معرفی کتاب تمشک های نا آرام و تا طلوع انگور در یوتیوب

2- معرفی کتاب تمشک های نا آرام و تا طلوع انگور در آپارات

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

Show only reviews in فارسی (0)

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “تمشک های نا آرام و تا طلوع انگور”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.