Blog

ویلیام گلدینگ

ویلیام گلدینگ

ویلیام گلدینگ ، نویسنده ، شاعر ، نمایشنامه نویس و منتقد ادبی بریتانیایی ، در سال ۱۹۸۳ در بریتانیا متولد شد . وی یکی از بزرگترین ادیبان جهان بود و توانست با نوشتن رمان هایی که عامه پسند هم نبود ، جایگاه بسیار عطیمی در ادبیات جهان بوجود آورد .

پیش از اینکه به زندگی او ورود کنیم و بخواهیم زندگی اورا ورق بزنیم باید بگوییم که علی رغم آنچه که انتظار می رود ، از گلدینگ اطلاعات بسیار اندکی در دسترس است. چرا که از او جز یکی دو مصاحبه در خصوص زندگش اش چیز دیگری در اختیار نیست و او هیچ میلی نسبت به این امر که بخواهد در باب زندگی اش صحبتی بکند نداشته است .

از این رو می توان گفت که هر آنچه که در زندگی نامه ها خصوصا در این زندگی نامه ذکر شده است ، چیزی است که باید از درون مصاحبه های او استخراج کرد و به هیچ طریق دیگر نمی توان از دل آن راه به جایی برد. بنا بر آنچه که خود او گفته است . نخستین وجهه ی تاثیرگذاری اتفاقات جهان و جایی که احساس او در باب هستی نمودار شده است ، زمانی بوده است که او خبر غرق شدن کشتی تایتانیک را شنیده است .

این خبر شاید هفت ماه پس از به دنیا آمدنش صورت پذیرفته باشد ، اما بعد به گفته ی او خود او ، این اتفاق که سالها بعد به نوعی دیگر به او دوباره تببین شد برایش آشنا می آمد و گویی تاثیر عمیقی در من نهاده بود. گویی این اتفاق برای او آغازگر یک فلسفه ی عمیق بود. آنچه که او از این ماجرا روایت می کند ، ذکر این نکته است که روزی مادرم به من گفت که :

” آگاهی او از دنیا به روزی بر می گردد که کشتی تایتانیک غرق شد و من فهمیدم که این دنیا با همه ی شادی هایش به سان کشتی ای می ماند که رویش تمام ثروت مندان جهان اند و به زیر آب می رود . ” .

این اتفاق در زندگی و فلسفه ی اندیشه های گلدینگ نیز بسیار تاثیر گداشت . به این دلیل که اگر سری به تمام آثاز او بزنید رگه هایی از همان تفکر را در او می بیند و می بیند که دیدگاه او به دنیا به چه سان به این اتفاق و به تاثیرات این اتفاق بر روی جوامع بشری نزدیک است .

ویلیام گلدینگ پس از آنکه کودکی خود را در سایه ی خانواده ی بسیار آرام می گذارند وارد روزهای تحصیل در دبستان می شود. وی در باب روزهای نخستی که در دبستان وارد تحصیل شده است ، می نویسد که : ” روز نخستی که به مدرسه رفتم برایم خیلی عجیب بود . چون تا به آن روز خانواده ام نگذاشه بودند جز قدم زدن با پرستار و یا یکی از اعضای نزدیک خانواده ام ، محیطی دیگر در زندگی ام را تجربه کنم. من تماما آنچه که از دنیا و مردمانش شناخته بودم ، نهایتا به یک تفریح ساحلی در تابستان ها ختم می شد .

اما آن روز برای من روز دیگری بود.

من آدم ضعیفی بودم. واقعا نمی توانستم از پس خودم بر بیایم ، اما در مدرسه یاد گرفتم که زیر مشت و لگدها دوام بیاورم ولی رفته رفته فهمیدم که مدرسه هم می تواند جای خوبی باشد ، چرا که آموختم که چگونه باید زندگی کرد و این برای من دقیقا چیزی بود که از زندگی می خواستم .

 

در واقع من همیشه به این فکر می کردم که مگر می شود که مدرسه که می گویند جایی است که ادمیزاد رشد می کند و تحصیل یاد می گیرد ، فقط دعوا باشد؟ بعدها فهمیدم که قرار است در مدرسه زندگی یاد بگیرم و آن مشت و لگدها هم بخشی از سختی های زندگی است که باید پشت سر بگذارم . من در روزهایی که در مدرسه بودم فهمیدم که اعداد و ارقام زیاد به دلم نمی شنید و حوصله ی این دروس را ندارم ، ولی در همان زمان بود که فهمیدم من عاشق واژگان هستم و دیوانه ی آنم که بنشینم و کلمات و ادبیات یاد بگیرم .

 

این شوق برای من جالب و ماندگار شد.” .

علاقه ی گلدینگ به واژگان و ادبیات باعث شد که او یک ادیب بار بیاید. در اواخر دوره ی دبستان بود که شروع به نوشتن کرد. سعی کرد که ذره ذره نوشته هایش را به بهترین شکل ممکن به سرانجام برساند و خودش را در زمینه ی نویسندگی با رشد بیشتر مواجه کند.او در دوره ی دبیرستان شروع به نوشتن اولین رمان خود کرد. این ماجرا به آن زمانی برمی گردد که وی برای یک تعطیلات تابستانی همراه با خانواده اش به یکی از سواحل اقیانوس آرام رفته بودند و در آنجا وی با تماشای تصاویری از آنچه که در دریا می بیند ، جرقه ی نوشتن نخستین بند های کتاب رمانش را به ذهن می آورد و دست به قلم می شود .

 

ویلیام گلدینگ از دوران دبیرستان ، مطالعاتش را بیشتر و بیشتر می کند. او عاشق ایلیاد و ادیسه می شود و داستان های حماسی بسیاری می خواند. او روز و شبش را با مطالعه سپری می کند و معتقد بود که مطالعه کردن به او آرامش می دهد . یک تعبیر بسیار زیبایی گلدینگ در باب مطالعه کردن به کار می برد و آن ذکر این نکته است که وی معتقد بر آن بود که : ” وقتی من مطالعه می کنم احساس می کنم که تصاویر بیشتری از دنیایی که در آن زندگی می کنم در ذهنم نقش می بندد و این مرا خشنود می کند .

من احساس می کنم انی دیا مجموعه ای از تصاویری است که به هم چسبیده هستند و یک اتحاد را تشکیل میدهند. با این اوصاف ، انسان هایی که مطالعه نمی کنند تنها تصاویری را در ذهن می سازند که به چشمانشان می بیند . اما انسان هایی که مطالعه می کنند ، تصاویری را به ذهن می سپارند که تنها با خواندن به ان مکان ها سفر کرده اند. به نظر من بزرگترین عکاسان دنیا ، نویسنده ها هستند و بزرگترین گالری داران دنیا ، آن هایی هستند که کتاب های بیشتری را در کتاب خانه های خانه ی شان دارند . ”

در باب آغاز نویسندگی توسط او یک روایت بسیار جالب وجود دارد و آن ذکر این نکته است که وی زمانی که دوازده سال بیشتر سن نداشت. تصمیم گرفت که یک رمان بنویسند. از نگاه او این رمان یک رمان دوازده جلدی می شد که به تاریخ اروپا می پرداخت .

ویلیام گلدینگ نخستین جمله ی این رمان را این گونه می نویسد که : ” من در یازدهم اکتبر در کرن وال- در دامان پدر و ماردی دولتمند- اما شریف و درستکار به دنیا آمدم. ” . اما این رمان دوازده جلدی از این چند کلمه که به یک خط هم نمی رسید ، بیشتر نشد و در همین نقطه به پایان رسید .

وی بعدها اما رمانی می نویسد که تفکرش را متعلق به همان رمان دوازده جلدی دوران بچگیش می داند. رمان سالار مگس ها رمانی است که دیدگاه یک جهان را نسبت به ادبیات و ادبیات داستانی متحول کرد. این جریان سازی او باعث شد که دیدگاه همه ی نویسندگان و علاقمندان ادبیات به نگارش یک اثر کلاسیک عوض شده و دیدگاه والاتری را در پیش بگیرند. رمان سالار مگس ها ، یکی از صد رمان برتر دنیاست. رمانی که شاید تا به امروز نظیر آن در ادبیات غرب کمتر دیده شده باشد. کتاب سالار مگس ها در سال ۱۹۵۴ به رشته ی تحریردر آمد .

در همان سال فروش بیش از ۴۰۰۰ نسخه را تجربه کرد و امروزه می توان گفت که فروشی بیش از یک صد میلیون نسخه برای این کتاب ثبت شده است . این کتاب با استقبال گرم منتقدین ادبی مواجه شد ، اما هنوز زود بود که مردم عادی نیز نسبت به این کتاب واکنشی نشان دهند .

چرا که به نگاه بسیاری از منتقدین ادبی ، سالار مگس ها کتابی بود که از زمانه ی خویش جلوتر بود و باید سالیان سال می گذشت تا که شخصی در یابد که سالار مگس ها دقیقا چه چیزی را می خواهد بیان کند. این کتاب سال هزار و نهصد و پنجاه و پنج به امریکا رسید. در آمریکا این کتاب را بسیار قدر دانستند .

 

به حدی این کتاب در آمریکا فروش داشت که تا سال ۱۹۶۳ بدون وقفه چاپ خانه ها این کتاب را چاپ می کردند . کتاب او پس از مدتی جایگاه خود را خیلی زودتر از آنچه که حتی خودش فکر می کرد در بین دانشگاهیان سراسر جهان و روشنفکرانی که آن زمان زندگی می کردند پیدا کرد و تبدیل به یکی از کتاب های تاثیر گذار در زمانه ی خود شد .

این کتاب صاحب رکوردهایی برای فروش است که تا به امروزه شکسته نشده است. این کتاب برای مدت یکسال هر هفته در لیست پرفروش ترین کتاب های انگلستان بوده است. گلدینگ را باید نویسنده ای صاحب سبک دانست. شهرت او شاید تنها برای رمان سالار مگس ها نباشد ، بلکه برای تفکری است که در پشت سالار مگس ها نهفته است. وی در سال ۱۹ ژوئن سال ۱۹۹۳ با کوله باری از تجربه در زمینه ی نویسندگی زمین را بدرود گفت .

 

آثار ویلیام گلدینگ

سالار مگس‌ها ۱۹۵۴

وارثان ۱۹۵۵

پینچر مارتین ۱۹۵۶

پروانه برنجی ۱۹۵۸

سقوط آزاد ۱۹۵۹

هرم ۱۹۶۷

خدای عقرب ۱۹۷۱

تاریکی مشهود ۱۹۷۹

پرواز نوش

منار مخروطی

برج

کتاب های مرتبط

1- معرفی آثار ویلیام گلدینگ در یوتیوب

Leave a Reply

Your email address will not be published.

X