ویلیام فون هیپل
ویلیام فون هیپل در آلاسکا بزرگ شد، در ییل لیسانس گرفت و دکترای خود را در دانشگاه میشیگان دریافت کرد، و سپس به مدت دوازده سال در دانشگاه ایالتی اوهایو تدریس کرد و سپس به استرالیا راه یافت، جایی که وی استاد روانشناسی در دانشگاه کوئینزلند است. وی بیش از صد مقاله، فصل و ویرایش کتاب منتشر کرده است و تحقیقات وی در نیویورک تایمز ، USA Today، اکونومیست، بی بی سی، لوموند، ال موندو، اشپیگل و استرالیا ارائه شده است. وی به همراه همسر و دو فرزندش در بریزبن استرالیا زندگی می کند.
معرفی کتاب | جهش اجتماعی نوشته ویلیام فون هیپل
ویلیام فون هیپل، فارغالتحصیل دکترای فلسفه از دانشگاه میشیگان که در حال حاضر استاد دانشگاه کوئینزلند استرالیا هست، در کتاب جهش اجتماعی با موضوع روانشناسی تکاملی، به سراغ تاریخ تکامل اجتماعی انسان رفته و با ادبیاتی مشابه ادبیات کتاب انسان خردمند، ریشههای بسیاری از رفتارهای اجتماعی ما را که نشئتگرفته از روند تکامل گونه بشری در گذر قرنهاست، مورد بررسی قرار داده است.
فون هیپل در این کتاب که به شیوهای ساده، روان و خواندنی نگاشته شده، ریشه رفتارها و گرایشهای فراگیر در میان انسانها همچون تمایل به خودفریبی، تمایل به رابطه جنسی، میل به همکاری، اعتمادبهنفس کاذب، میل به رهبری، سرآمد بودن در گروه، پایدار نبودن شادمانی و خوشی و انعطافپذیری را از منظر تکاملی مورد کنکاش قرار داده و ریشههای شکلگیری آنها را به شکلی ساده و جذاب روایت کرده است.
نویسنده تلاش کرده در بخشهای مختلف کتاب با تعریف اتفاقات گوناگون روزمره از زندگی انسانها و همچنین روایتهایی سادهشده از آزمایشهای معتبر علمی، مفاهیم و موضوعات مدنظر خویش را به بهترین شکل ممکن به خواننده انتقال دهد.
در کنار ادبیات ساده کتاب که از طریق آن تلاش شده تا دشوارترین مفاهیم روانشناسی به شکلی قابل فهم بیان شوند، ترجمه کتاب هم خوب و روان است. همه این موارد در کنار محتوای غنی و ارزشمند، باعث شده مطالعه این کتاب بسیار لذتبخش و جذاب باشد. هرچند داشتن نگاهی نقادانه به موضوعات و مسائل مختلف مطرح شده در کتاب را در حین مطالعه نباید از یاد برد.
بخشهایی از کتاب جهش اجتماعی
این که باهوشتر شدهایم به معنای آن نیست که عاقلتر هم شده باشیم. خوب یا بد، نتوانستهایم در بسیاری از غرایز قدیممان هیچ تغییری به وجود آوریم. آشکارتر از همه اینکه ترسمان از بیرون ماندن از بازی جفتگیری هنوز هم عمیقاً بر خصوصیات روانیمان اثرگذار است و سبب میشود خیلی به این موضوع توجه داشته باشیم که درون گروهمان، در مقایسه با دیگران در چه رتبه و جایگاهی قرار میگیریم. این مقایسه اجتماعی دائمی تقریباً بیش از هر چیز دیگر برای شادکامی انسان مخرب است. و البته باعث میشود فضول هم بشویم.
وقتیکه اجداد ما برای حل چالشهای زندگی در علفزار از قضا راهحلی اجتماعی یافتند، رشتهای از رویدادها را به جریان انداختند که سرانجام به خاستگاههای بشریمان رسید و به همین دلیل است که من حرکت از جنگلهای بارانی بهسوی علفزار را «جهش اجتماعی» میخوانم.
جهش از درختان بهسوی علفزار آشکارا تعبیری استعاری است (و در حقیقت بیشتر رانده شدن بوده است تا جهش)، اما جهشمان بهسوی راهحلی اجتماعی به ما امکان داد که از زیر سایه شکارگران بزرگ بیرون بیاییم و صحنه را برای راهبردهای اجتماعی پیچیدهتر آماده کنیم.
همچنان که در طی فرایند تکامل، از انسان راستقامت به انسان خردمند تبدیل شدیم، بزرگ شدن مغزمان و همینطور رشد استعدادهایمان در برنامهریزی و درک یکدیگر باز هم ادامه یافت. من و شما نتیجه این فرایند تکاملی هستیم که بیش از دویست هزار سال پیش، به شکلگیری انسان خردمند در افریقا منجر شد. فرهنگهای پیچیدهای که ما با مغزهای بزرگمان پدید آوردیم سبب شد که در هر محیطی بتوانیم موفق باشیم، و طولی نکشید که در کل آفریقا مستقر شدیم و شروع کردیم به جستجو فراتر از مرزهای این قاره.
نشانههای غیرقطعی انسان خردمند متعلق به ۱۲۵۰۰۰ سال پیش را در شبهجزیره عربستان میبینیم؛ اما به یقین میتوان گفت ۸۰۰۰۰ سال پیش به طور گسترده از افریقا خارج شدیم. ۶۵۰۰۰ سال پیش به استرالیا رسیدیم؛ ۴۵۰۰۰ سال پیش، رو به شمال بهسوی قطب حرکت کردیم؛ و ۲۰۰۰۰ سال پیش به قاره امریکا رسیدیم. جزایر اقیانوس آرام آخرین نقاطی بودند که انسان در آنجا مستقر شد و آخرینشان هم نیوزیلند بود که تازه ۷۰۰ سال پیش به آن رسیدیم.
کشاورزی اجدادمان را تا حدودی در برابر گرسنگی بیمه کرد، اما به بهای بیماریهای تازه گوناگون و کوتاهتر شدن قد و طول عمر و بوی فوقالعاده بد دهان و روزهای کاری اغلب طولانیتر. نتیجه نهایی اینکه کشاورزان اولیه سختتر کار میکردند تا بتوانند زندگیای بدتر از زندگی اجداد خود داشته باشند.
از میان تمام تمایلاتی که تکامل به ما داده است، میل به اشتراک گذاشتن محتوای ذهنمان با یکدیگر بیتردید مهمترین نقش را در برکشیدن ما به بالای زنجیره غذایی ایفا کرده است. ما بهواسطه نیروی ذهنمان، درندهترین شکارگر کل این سیارهایم، اما حتی ذهن انسان هم به خودی خود چیز خیلی خاصی نیست. اگر یکی از ما را لخت و تنها میان جنگل رها کنند، در واقع لقمهای حاضر و آماده برای جانوران آن منطقه فرستادهاند. اما اگر صد نفر از ما را لختوعور در جنگل رها کنند، شکارگر بسیار ماهر تازهای سروقت موجودات بختبرگشته آن جنگل فرستادهاند.
اگر فرضیه مغز اجتماعی را جدی بگیریم، نتیجه میشود که IQ فراورده جانبی هوش اجتماعی ما است و نه برعکس. و اگر هوش اجتماعی بهراستی بازنمای قابلیتهای ذهنی گستردهترمان باشد، آنگاه تبیین معقولی برای این واقعیت داریم که IQ اغلب سنجه ضعیفی برای پیشبینی میزان موفقیت شغلی است. وقتی IQ را اندازه میگیریم، فقط به تکه کوچکی از کیک شناختی توجه میکنیم، درحالیکه هوش اجتماعیمان احتمالاً میتواند درباره قابلیت ما در مواجهه با جهان چیزهای خیلی بیشتری بگوید.
برخی خوشیها بهوضوح برای موفقیت در زندگی مفید است، اما شادکامی بیش از اندازه از لحاظ مالی فاجعهبار است. به همین دلیل است که تکامل ما را طوری طراحی کرده که در سطح معتدل و معقولی شادکام باشیم و گاهبهگاه لحظات بسیار شادی را تجربه کنیم که خیلی زود محو میشوند و دوباره به سطح پایهای شادکامی خود برسیم.
دستگاه ایمنی ما طوری تکامل یافته که هنگام شادیمان با بیشینه قدرت و ظرفیت کار کند، اما وقتی شاد نیستیم فعالیتش به شدت کاهش یابد. به همین دلیل است که نارضایتی بلندمدت میتواند، بهواسطه اثرات سوئش بر دستگاه ایمنی، به معنای دقیق کلمه شما را بکشد، و از همین رو است که در دوران سالمندی تنهایی مهلکتر از سیگار کشیدن است. در حقیقت، وقتی سنتان از شصت و پنج سال گذشت، سیگار کشیدن یا مشروبخواری یا پرخوری با دوستان بهتر از تنها ماندن در خانه است.